وقتی كه گیخاتوی مغول به فرمانروایى ایران رسید به سبب آن كه از مرض شفا یافته بود، فرمان آزاد كردن زندانیان را صادر كرد و از خزانه ی مملكت، آنچه كه در دستش رسید، در بین تهی دستان و درباریان تقسیم نمود.
این بخششها، كشور را به كمبود درآمد و فقر اقتصادی دچار ساخت و خزانه را تهی نمود. در این هنگام وزیر گیخاتو كه میدانست در چین پول كاغذی رواج دارد، برای جبران كمبود مالی و برگشتِ طلا و نقره به خزانه، دستور تاسیس چاپخانهای را در تبریز صادر كرد و به رواج نوعی اسكناس كه "چاو" نام داشت اقدام كرد. هرچند این پول مورد قبول مردم واقع نشد و آن را معتبر نشمردند،
ولی این گام، زمینهای برای به كارگیری پول كاغذی در معاملات روزمرهی مردم را فراهم آورد.چاو: در زبان تركى به معناى شهرت، آوازه، شایعه و نام نیك است و بعدها به معناى خبر، نشر، سر و صدا، شلوغى هم آمده است. گفته شده ، پول كاغذى را مغولها پس از آنكه چین را مسخر ساختند مرسوم كردند.
شایان ذکر است بالشت (بالش)- جمع: بوالش، لغتی تركى است و در متن ابن بطوطه به پول كاغذى (چاو) چینى اطلاق شده كه هر قطعه از آن باندازه كف دست و ممهور به مهر « قاآن»بوده است.
ناگفته نماند، پیشنهاد از طرف شخصى بنام عز الدین محمد بن مظفر بن عمید كه مدتها در چین بود صورت گرفت و در جمادى الاخرى سال 693 یرلیغ - یعنی فرمان - صادر شد كه معاملات با طلا و نقره نشود بلكه با چاو انجام گیرد و در هر ایالت چاوخانه ترتیب دادند و بزور مردم را بقبول چاو وا داشتند . این کار در سنه ثلاث و تسعین بود که چون تدبیر خطا بود میسر نشد و فتنه عظیم پدید آمد.